پیج رنک گوگل

پیج رنک سایت شما

پیج رنک

 
darkside
من آن ماهی افتاده بر خاکم...... تورا چونم موج دریا دوست میدارم

 


سرخ و سفید و آبیه


می‌زنم زمین، هوا می‌ره


نمی‌دونی تا کجا می‌ره


من این توپو نداشتم


مشقامو خوب نوشتم


بابام بهم عیدی داد


یه توپ قلقلی داد

یه توپ دارم قلقلیه :
از آنجا که همه‌ی توپها قلقلی هستند؛ این مصرع نشان حماقت شاعر است. یا بیانگر این موضوع است که شاعر توپ‌های مثلثی و مربعی و لوزی هم داشته ولی حالا فقط می‌خواهد در مورد آن توپش که قلقلی است، صحبت کند. در هر صورت می‌توان این فرضیه را هم در نظر گرفت که شاعر می‌خواسته در لفافه و با استفاده از آرایه‌های ادبی نظیر تشبیه و استعاره، به گردی زمین که مرحوم گالیور (!) آن را به اثبات رساند، تاکید کند.

 

 

 

سرخ و سفید و آبیه:
این سه رنگ که نماد پرچم فرانسه است، نشان‌ دهنده‌ی فرانسوی بودن توپ مورد نظر است. حالا چرا فرانسه؟ خدا می‌داند!

می‌زنم زمین هوا می‌ره/ نمی‌دونی تا کجا می‌ره:
این مصراع گویای مکان سروده شدن شعر است. جایی بیرون از جو زمین. چون این مصراع بحث جاذبه‌ی زمین را نقض می‌کند و در ادامه به لایتناهی بودن دنیا اشاره دارد که مسلماً به من و شما هیچ ربطی ندارد.

من این توپو نداشتم/ مشقامو خوب نوشتم:
فقر! نداشتن توپ و آتاری و پلی استیشن و … باعث شده که شاعر از درد نداری و بدبختی بنشیند و درس بخواند و مشق‌هایش را خوب بنویسد. برای مثال اکثر فوتبالیست‌ها که همیشه با توپ سر و کار دارند، وضعیت درسی مساعدی ندارند.

بابام بهم عیدی داد / یه توپ قلقلی داد:
این مصراع هیچ تفسیر خاصی ندارد! جز اینکه شاعر از آرایه‌ی مبالغه استفاده کرده است.

 

 



           
دو شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 17:29
moniy
 
رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:

سلام حالت خوبه؟

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:

حالم خیلی خیلی توپه.

بعدش اون آقاهه پرسید:

خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟

با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛

اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...

وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:

من می‌تونم بیام طرفای تو؟

آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:

نه، الآن یه کم سرم شلوغه!

یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:

ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!
 


           
دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 17:21
moniy

دانشجوی دختر

نکته : وقتی می خونید این قسمتو سعی کنید لباتون تا حد امکان غنچه باشه:
بی ادب , تو واقعا عقلتو از دست دادی . منو ترسوندی بی ...تلفظ : بی ششووور ( امیدوارم ولنتاین کچل شی . بد بد بد)


دانشجوی تهران جنوب:
(.... .... .... ..... ... .. ... ..کلا سانسور شد )


دانشجوی دانشگاه تهران :
وطن فروش مزدور , لیبرال خود فروخته , مخل نظام , تو حق شرکت در انتخابات بعدی رو نداری با اون کاندید از خودت نفهم تر , فاشیست تند رو
(توجه داشته باشید که موضوع دعوا سیاسی بوده)


دانشجوی پزشکی :
در دیکشنری این بروبچ کلمه ی فحش تعریف نشدست



دانشجوی هنر :
من شعر دوازدهم از هشت کتاب استاد سهراب رو به تو بی ادب بی فرهنگ تقدیم می کنم امیدوارت گیتارت بشکنه و تا اخر عمر یکه و تنها و بی عشق و ژولیت بمونی .
وفتی هم کار بالا می گیره کاریکاتور همدیگه رو می کشن .


دانشجوی الهیات :
یا ایهو الذی فحشو فحشً فاحشتن ای هستیت به عدم مبدل , ای دچار دور تسلسل شده , ای علتت به ممکن الوجود گرویده , فلسفه ی تو دچار تضاد شده و من به خود اجازه ی بحث نمی دم .... *
*: این آخری که گفت از اون ناجوراش بود که فلش بک زد به دوران دبیرستان و رشته ی علوم انسانی که می خوند و واسه خودش یلی بود


دانشجوی تربیت بدنی:
به من گفتی ... , ... خودتی و جد و آبادت
به همین کوتاهی البته بعدش یه 2 ساعتی بزن بزن می شه


دانشجوی زبان خارجی :
هنوز دعوا نشده , شروع می کنن خارجکی بلغور کردن البته به نظر من اگه ترجمه ی حرفاشونو می دونستند خودشون رو زبونشون فلفل می ریختن و 2 روز تو اتاق خودشونو حبس می کردن


دانشجوی حقوق :
تو با این کارت به حقوق شهروندی من تجاوز کردی و من طبق اصل 153 قانون اساسی حق دارم ازت شکایت کنم و مادرتو به عزات بشونم شما می تونید هیچی نگید اما هر چی بگید بر علیه شما تو دادگاه استفاده می شه .
راستی اگه وکیل تسخیری خواستی به خودم بگو


دانشکده ی کاشون :
کسی با تو حرف نزد . کثافت مرض . از جلو چشام خفه شو . وقتی با من حرف میزنی دهنتو ببند !
( من قصد توهین یه هیشکی رو ندارم )


 

دانشگاه اهواز :
ولک جاسم بگیرش ، دندوناتو پاره میکنم ! به کی چپ چپ نگاه کردی ولک ( باقی درگیری فیزیکی و با سلاح سرد انجام میشه ! )




           
دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 17:18
moniy

               حتما بخونید به یه لبخند می ارزه....

چشم‌هایتان را باز می‌کنید. متوجه می‌شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست‌هایتان را بررسی می‌کنید. خوشحال می‌شوید که بدن‌تان را گچ نگرفته‌اند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار می‌دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می‌شود و سلام می‌کند. به او می‌گویید، گوشی موبایل‌تان را می‌خواهید. از این‌که به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شده‌اید و از کارهایتان عقب مانده‌اید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را می‌آورد. دکمه آن را می‌زنید، اما روشن نمی‌شود. مطمئن می‌شوید باتری‌اش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار می‌دهید. پرستار می‌آید.

«ببخشید! من موبایلم شارژ نداره. می‌شه لطفا یه شارژر براش بیارید»؟

«متاسفم. شارژر این مدل گوشی رو نداریم».

«یعنی بین همکاراتون کسی شارژر فیش کوچک نوکیا نداره»؟

«از ۱۰سال پیش، دیگه تولید نمی‌شه. شرکت‌های سازنده موبایل برای یک فیش شارژر جدید به توافق رسیدن که در همه گوشی‌ها مشترکه».

«۱۰سال چیه؟ من این گوشی رو هفته پیش خریدم».

«شما گوشی‌تون رو  یک هفته پیش از تصادف خریدین؛ قبل از این‌که به کما برید». «کما»؟!

باورتان نمی‌شود که در اسفند۱۳۸۷ به کما رفته‌اید و تیرماه ۱۴۱۲ به هوش آمده‌اید. مطمئن هستید که نه می‌توانید به محل کارتان بازگردید و نه خانه‌ای برایتان باقی مانده است. چون قسط آن را هر ماه می‌پرداختید و بعد از گذشت این همه سال، حتما بوسیله بانک مصادره شده است. از پرستار خواهش می‌کنید تا زودتر مرخص‌تان کند.

«از نظر من شما شرایط لازم برای درک حقیقت رو ندارین».

«چی شده؟ چرا؟ من که سالمم»!

«شما سالم هستید، ولی بقیه نیستن».

«چه اتفاقی افتاده»؟

«چیزی نشده! ولی بیرون از این‌جا، هیچکس منتظرتون نیست».

چشم‌هایتان را می‌بندید. نمی‌توانید تصور کنید که همه را از دست داده‌اید. حتی خودتان هم پیر شده‌اید. اما جرأت نمی‌کنید خودتان را در آینه ببینید.

«خیلی پیر شدم»؟

«مهم اینه که سالمی. مدتی طول می‌کشه تا دوره‌های فیزیوتراپی رو انجام بدی»..

از پرستار می‌خواهید تا به شما کمک کند که شناخت بهتری از جامعه جدید پیدا کنید..

«اون بیرون چه تغییرایی کرده»؟

«منظورت چه چیزاییه»؟

«هنوز توی خیابونا ترافیک هست»؟

«نه دیگه. از وقتی طرح ترافیک جدید رو اجرا کردن، مردم ماشین بیرون نمیارن».

«طرح جدید چیه»؟

«اگر راننده‌ای وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشینش می‌برن پارکینگ و تا گلستان سعدی رو از حفظ نشه، آزاد نمی‌شه».

«میدون آزادی هنوز هست»؟

«هست، ولی روش روکش کشیدن».

«روکش چیه»؟

«نمای سنگش خراب شده بود، سرامیک کردند».

«برج میلاد هنوز هست»؟

«نه! کج شد، افتاد»!

«چرا؟ اون رو که محکم ساخته بودن».

«محکم بود، ولی نتونست در مقابل ایرباس A380 مقاومت کنه».

«چی؟!…. هواپیما خورد بهش»؟

«اوهوم»!

«چه‌طور این اتفاق افتاد»؟

«هواپیماش نقص فنی داشت، رفت خورد وسط رستوران‌ گردان برج».

«این‌که هواپیمای خوبی بود. مگه می‌شه این‌جوری بشه»؟

«هواپیماش چینی بود. فیلتر کاربراتورش خراب شده بود، بنزین به موتورها نرسید، اون اتفاق افتاد».

«چند نفر کشته شدن»؟

«کشته نداد».

«مگه می‌شه؟ توی رستوران گردان کسی نبود»؟

«نه! رستوران ۴سال پیش تعطیل شد»..

«چرا»؟

«آشپزخونه‌اش بهداشتی نبود».

«چی می‌گی؟!… مگه می‌شه آخه»؟

«این اواخر یه پیمانکار جدید رستوران گردان رو گرفت، زد توی کار فلافل و هات‌داگ….».

«الان وضعیت تورم چه‌جوریه»؟

«خودت چی حدس می‌زنی»؟

«حتما الان بستنی قیفی، ۱۴هزار تومنه».

«نه دیگه خیلی اغراق کردی. ۱۲هزار تومنه».

«پراید چنده»؟

«پرایدهای قدیمی یا پراید قشقایی»؟

«این دیگه چیه»؟

«بعد از پراید مینیاتور و ماسوله، پراید قشقایی را با ایده‌ای از نیسان قشقایی ساختن».

«همین جدیده، چنده»؟

«۷۰میلیون تومن».

«پس ماکسیما چنده»؟

«اگه سالمش گیرت بیاد، حدود ۲ یا ۲ و نیم….».

«یعنی ماکیسما اسقاطی شده؟ پس چرا هنوز پراید هست»؟

«آزادراه تهران به شمال هم هنوز تکمیل نشده».

«تونل توحید چه‌طور»؟

«تا قبل از این‌که شهردار بازنشسته بشه، تمومش کردن».

«شهردار بازنشسته شد»؟

«آره».

«ولی تونل که قرار بود قبل از سال۱۳۹۰ افتتاح بشه».

«قحطی سیمان که پیش اومد، همه طرح‌ها خوابید».

«چندتا خط مترو اضافه شده»؟

«هیچی! شهردار که رفت، همه‌جا رو منوریل کشیدن. مترو رو هم تغییر کاربری دادن».

«یعنی چی»؟

«از تونل‌هاش برای انبار خودروهای اسقاطی استفاده کردن».

«اتوبوس‌های BRT هنوز هست»؟

«نه! منحلش کردن، به جاش درشکه آوردن. از همونایی که شرلوک هلمز سوار می‌شد».

«توی نقش‌جهان اصفهان دیده بودم از اونا…»

«نقش‌جهان رو هم خراب کردن».

«کی خراب کرد»؟

«یه نفر پیدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاه‌عباسه، یونسکو هم نتونست حرفی بزنه».

«خلیج‌فارس چه‌طور؟»

«اون هم الان فقط توی نقشه‌های خودمون، فارسه. توی نقشه گوگل هم نوشته خلیج صورتی».

«خلیج صورتی چیه»؟

«بعضی‌ها به نشنال‌جئوگرافیک پول می‌دادن تا بنویسه خلیج عربی، ایران هم فشار میاورد و مدرک رو می‌کرد. آخرش گوگل لج کرد، اسمش رو گذاشت خلیج صورتی…»

«ایران اعتراضی نکرد»؟

«چرا! گوگل رو فیلت.ر کردن».

«ممنونم. باید کلی با خودم کلنجار برم تا همین چیزا رو هم هضم کنم».

«یه چیز دیگه رو هم هضم کن، لطفا»!

«چیو»؟

«این‌که همه این چیزها رو خالی بستم».

«یعنی چی»؟

«با دوست من نامزد شدی، بعد ولش کردی. اون هم خودش را توی آینده دید، اما خیلی زود خرابش کردی. حالا نوبت ما بود تا تو را اذیت کنیم. حقیقت اینه که یک ساعت پیش تصادف کردی، علت بیهوشی‌ات هم خستگی ناشی از کار بود. چیزیت نیست. هزینه بیمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگی‌ات»!

«شما جنایتکارید! من الان می‌رم با رییس بیمارستان صحبت می‌کنم».

«این ماجرا، ایده شخص رییس بیمارستان بود».

«ازش شکایت می‌کنم»!

«نمی‌تونی. چون دوست صمیمی پدر نامزد جدیدته».

 



           
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 14:3
moniy

 

من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من 

من خودم هستم و یک حس غریب 
که به صد عشق و هوس می‌ارزد 
من خودم هستم و یک دنیا ذکر 
که درونم لبریز 
شده از شعر حقیقت جویی 
من خودم هستم و هم زیبایم 
من خودم هستم و پابرجایم 

من دلم میخواهد 
ساعتی غرق درونم باشم 
عاری از عاطفه ها 
تهی از موج سراب 
دورتر از رفقا 
خالی از هرچه فراق 

من نه عاشق هستم 
نه حزین غم تنهایی ها 
من نه عاشق هستم 
و نه محتاج نوازش یا مهر 

من دلم تنگ خودم گشته و بس 
منشینید کنارم 
پی دلجویی و خوش گفتاری 
که دلم از سخنان غم و شادی پر شد 

من نه عاشق هستم 
و نه محتاج عشق 
من خودم هستم و می 
با دلم هستم و همسازی نی 
مستی ام را نپرانید به یک جمله هی

 



           
سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, :: 21:10
moniy

 

خیلی وقته دیگه بارون نزده

رنگ عشق به این خیابون نزده

خیلی وقته ابری پر پر نشده

دل آسمون سبک تر نشده

مه سرد رو تن پنجره ها

مثله بغضه توی سینه ی منه

ابر چشمام پر اشکه ای خدا

وقتشه دوباره بارون بزنه

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده

بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست

کوه غصه از دلم رفتنی نیست

حرف عشق تو رو من با کی بگم

همه حرفا که آخه گفتنی نیست

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو

بد جوری دلتنگ شده...



           
سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, :: 10:37

 

سلام

حال همه‌ ما خوب است

ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور

که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند

با این همه عمری اگر باقی بود

طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم


که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و

نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان

تا یادم نرفته است بنویسم

حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود

می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ باز نیامدن است

اما تو لااقل

حتی هر وهله

گاهی

هر از گاهی

ببین انعکاس تبسم رؤیا شبیه شمایل شقایق نیست

راستی خبرت بدهم خواب دیده‌ام خانه ای خریده‌ام

بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند

بی‌پرده بگویمت: چیزی نمانده است

من چهل ساله خواهم شد

فردا را به فال نیک خواهم گرفت

دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید

از فرازِ کوچه ما می‌گذرد

باد بوی نامهای کسان من می‌دهد

یادت می‌آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟

نه ری‌را جان! نامه‌ام باید کوتاه باشد

ساده باشد

بی حرفی از ابهام و آینه

از نو برایت می‌نویسم

حال همه‌ ما خوب است اما تو باور نکن




 



           
سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, :: 9:19
moniy

                

                          love story

                           



ادامه مطلب ...


           
پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 14:2
moniy
                  
                     
 

Love Means… (a girl and guy were speeding over 100 mph on a motorcycle)

Girl: Slow down. I’m scared.

Guy: No this is fun.

Girl: No its not. Please, it’s too scary!

Guy: Then tell me you love me.

Girl: Fine, I love you. Slow down! Guy: Now give me a big hug. (Girl hugs him)

Guy: Can you take my helmet off and put it on? It’s bugging me.

In the paper the next day: A motorcycle had crashed into a building because of break failure. Two people were on the motorcycle, but only one survived. The truth was that halfway down the road, the guy realized that his breaks broke, but he didn’t want to let the girl know. Instead, he had her say she loved him, felt her hug one last time, then had her wear his helmet so she would live even though it meant he would die.


       There was girl who loved a boy so much she said to the boy, “If I told you that I liked you, would you take it as a joke?”

The boy said, “Yes I would.”

She asked, “Why?”

The boy replied, “Because I know you don’t like me, I know you love me          


A girl asked a boy if she was pretty, he said “No”. She asked him if he wanted to be with her forever, he said “No”. Then she asked him if he would cry if she walked away, he said “No”. She had heard enough; she needed to leave.

As she walked away he grabbed her arm and told her to stay. He said “You’re not pretty, you’re beautiful. I don`t want to be with you forever, I need to be with you forever. And I wouldn’t cry if you walked away, I would die     


 



           
پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 12:58
moniy

 

آینده:
یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیکه ازدواج نـکرده هــرگز نگران آینده نخواهد بود.

دست خط:
مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش “خرچنگ قورباقه” استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به “ی” ها و ن” ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتهای آن میکشد.

اسامی مستعار:
اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را هرکول، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد.

حمام:
یک مرد حداکثر ۶ قلم جنس در حمام خود دارد. مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط ۴۳۷ قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.

 

 

خواروبار:
یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسد می خرد.

یرون رفتن:
وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی برای بیرون رفتن حاضر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی ۴ ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.

گربه:
زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.

آینه:
مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند. آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، ته دیگ و ماهیتابه، حتی سر طاس آقای زلفیان.

تلفن:
مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.

آدرس یابی:
وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: “فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،” و “میدونم که باید همین نزدیکی باشه”، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم.

پذیرش اشتباه:
زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته ۲۵ قرن پیش از دنیا رفته است.

فرزند:
یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند

لباس شیک پوشیدن:
یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.

شستن لباسها:
زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.

عروسی:
هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد “مراسم جشن” صحبت میکنند، اما مردان درباره “میهمانی های دوران مجردی.

سبیل:
بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد.

 

اسباب بازی:
دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن ۱۱ یا ۱۲ سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.

گل و گیاه:
یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است.



           
شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 12:5
moniy

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج

کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند …

 

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک

چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

 

غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن…

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد …

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند



           
سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, :: 11:41

این روزها چقدر دلم برایت تنگ می شود
کسی نمی داند چرا…
کسی نمی پرسد چرا…
اما من سخت آشفته ام… و چقدر بی تاب…
می گویند این روزها
عاشقی هم پیشه ای است نو…
اما من
عاشقی پیشه نکرده ام…
من پیشه ام
عاشقی است…
از آن روز که ابتدایی نداشت…
من سال هاست که عاشق تو هستم
یادت می آید آن روزهای سرشار از شادی را…

آه که چقدر خسته ام...
و کسی نمی فهمد… و نمی خواهد که بفهمد…

مدتی است که می خواهم عاشقت نباشم
مگر می گذارد
دل
چقدر دلم برایت تنگ است



           
سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, :: 10:57
moniy

پسر ايروني تا وقتي سه سالش بشه دوست نداره هيچکس بغلش کنه.وقتي يه زن يا يه دختر ماچش مي کنه گونه هاش قرمز مي شه و خجالت مي کشه ، ولي با رسيدن به سن چهار سالگي ذات پليد پسر ايروني شروع به خودنمايي مي کنه . مرتب خودشو به بهونه هاي مختلف مي ندازه تو بغل زنها و دخترا . دنبال يه بهونه س که يه دخترو بوس کنه يا يه زن بوسش کنه . به شيش سالگي که مي رسه ديگه نمي ذاره باباش حمومش کنه . برعکس سعي مي کنه خودشو به مادرش بچسبونه ، بلکه با خودش ببردش حموم .
 

 

به سن ده سالگي که مي رسه شروع مي کنه استفاده از ژيلت يازده بار استفاده شده باباش . هي اين ژيلتو مي کشه رو صورتشو کيف مي کنه که مرد شده .
دوازده سالش که شد نمي دونه چرا دلش مي خواد با دختراي فاميل بازي کنه .
سيزده چهارده سالش که شد فکر ميکنه خيلي خوش تيپه . خيال مي کنه مامانش اونو از روي مدل "آلن دلون" زائيده . مرتب تو خيابون راه مي ره و دخترا رو نگاه مي کنه و کم کم با بالاتر رفتن سن ، کمرش پايين تر مياد و دکمه يقه پيرهنش به سگک کمربندش نزديک تر مي شه(نکته کنکوري) .
شونزده هفده سالگي ديگه يه چيزايي ياد گرفته . مي دونه واسه بيرون رفتن بايد لباس عجيب بپوشه . مثلا يه پيرهن نارنجي که رو سينه ش عکس يه جمجمه س مي پوشه . رو کمرش نوشته : Just do it! (نکته فوق کنکوري) . واي واي واي... (اين قسمت حذف شده و تو کنکور نمياد)
ديگه همين ديگه . آها... با بچه ها که مي ره بيرون اسمش عوض مي شه ، مثلا اگه اسمش سعيد يا علي يا احمد يا جواد باشه تبديل مي شه به : ديويد ، جک ، زاپاس ، تمساح ، سرنتي پيتي ، حامي بچه ها(به ياد دايي احمد) ، خرچنگ ، يا بي بي...اين قسمتم سانسور شده تو کنکور نمياد
 

 

هجده نوزده سالگي مي فهمه يه جايي به اسم پاتوق وجود داره که با رفقا توش جمع بشن . واي به حال اون دختر بدبختي که از کنار پاتوق رد بشه . بلايي سر دختره مياره که ......کم کم ياد مي گيره که دختر يعني جنس لطيف . نبايد مث تاتارا طرفش رفت . بايد طوري با لطافت رفت طرفش که نفهمه مي خواي گازش بگيري . بايد با ملايمت رفت جلو و مشکوک . فکر مي کنه اگه خودشو آرايش کنه دخترپسند مي شه . پس اول از همه موهاشو بلند مي کنه . بعد يا موهاشو "فر شيش ماهه" مي کنه يا "گلت" مي زنه . بعدشم يه دمب اسبي و... تمام . دخترکش شد ارواي عمه اش.

"هدف ما جلب رضايت شماست"
اين شعارو سرلوحه کارش قرار مي ده و مي ره بوتيک يه جعبه لوازم آرايش مي گيره صد و سي تومن . بار اول دوم چون بلد نيست زير ابرو برداره زير و بالا رو با هم برمي داره و اصلا ابرو نمي ذاره . ولي خوب از اونجا که "انسان جايزالخطاست" اونم اينقدر تمرين مي کنه تا کم کم ياد مي گيره. سفيد کننده مي زنه به چه سفيدي... ريمل مي زنه به چه سياهي... رژ مي زنه به چه قرمزي... مي شه مث کلاه قرمزي...
موهاشو که دمب اسبي مي کنه سه تارو از سمت چپ و پنج تارو از سمت راست آزاد مي کنه و مي ندازه رو صورتش . اون دوتا تارموي اضافي سمت راستم حکايت داره . نماد خودشه و دختري که انشالا اونرو باهاش آشنا مي شه . عشقه ديگه...چه مي شه کرد ؟
يه زنجير طلا گردنش مي ندازه اونقدر پهن که آدمو ياد قلاده سگاي "ژرمن پرد" مي ندازه . يه دستبند مي ندازه دستش که چنان جرينگ جرينگ مي کنه که آدمو ياد زنگوله "بزغاله هاي شبيه سازي شده به دست پژوهشگران توانمند ايراني" مي ندازه . بعد که کامل شد مي ره سر مسير وايميسه . واسه شروع کار سعي مي کنه مخ دختراي پنجم دبستاني و اول راهنمايي رو شيربرنج کنه . بعد کم کم ارتقا مي گيره و مي ره سر مسير دبيرستانيا .
اولش فقط با يکي دوست مي شه ولي کم کم مي فهمه هر چيزي يه زاپاس لازم داره ، پس مي ره دنبال يه زاپاس واسه دوست دخترش... و از اونجايي که فکر مي کنه هر چيزي يه زاپاس مي خواد ، واسه زاپاسشم ميره دنبال زاپاس و...
اگه قيافه داشته باشه (پسره رو مي گم) نونش تو روغنه . دخترا رو مجبور مي کنه براش خرج کنن . ولي واي به حال اون بيچاره بدقيافه . مجبوره واسه دوست دختراش مرتب پياده بشه... که ولش نکنن .
مي گذره و مي گذره و مي گذره تا کم کم مي فهمه عاشق يکي از دخترا شده . از اونجا که آقا پسر خيلي حرفه اي تشريف داره شروع مي کنه به آمار گرفتن از دختره که مي بينه بله... آمار طرف پاکه و خانم از برگ گل پاک تره و قبلا با هيچکس دوست نبوده . شروع مي کنه دوست دختراشو دور انداختن که فقط با همين يکي که عاشقشه بمونه . شروع مي کنه واسه دختره خريدن کادو ، هديه ، انگشتر ، تاپ ، شلوار ، روسري... مي گذره تا اينکه يه روز زنگ مي زنه گوشي "خانم بچه ها" مي بينه "حاج خانم" جواب نمي ده . چند روزي مرتب زنگ مي زنه و جواب نمي گيره . بخاطر دوري و بي خبري از عشقش مريض مي شه . مي برنش بيمارستان... که مي فهمن بله... آقا ايدز داره . وقتي از بيمارستان مياد بيرون نتيجه گيريش از اتفاقات گذشته اينه : يه دختر عاشقم کرد ، خرم کرد ، مريضم کرد ، بدبختم کرد ، ولم کرد . و اون طرف معادله رو اينجوري مي نويسه : دخترا رو عاشق خودم مي کنم ، خرشون مي کنم ، مريضشون مي کنم ، بدبختشون مي کنم ، ولشون مي کنم
...
نميدونم اين مطلب طنز بود يا واقعيت؟
ولي هميشه طنزها از واقعيت ريشه ميگيرن
بر گرفته از یه جایی...........




           
دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, :: 12:34
moniy
دیشب یه پشه اومد منو گزید..............

افتادم دنبالش................

گوشهء اتاق خفتش کردم...............

اومدم بکشمش....................

بهم گفت بابا..............!

راست میگفت من باباش بودم...................!

خون من تو رگاش بود........................

بغلش کردم تا صبح دو نفری گریه کردیم........!!!!!!!!




           
پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, :: 15:25
moniy

استاد زبان فرانسه در مورد مذکر یا مونث بودن اسمها توضیح میداد که پرسید :


کامپیوتر مذکر است یا مونث؟
 
همه دانشجویان دختر جنس
رایانه را به دلایل زیر مرد اعلام کردند:
 
- وقتی به آن عادت می کنیم گمان می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستم.

- با آن که داده های زیادی دارند اما نادانند.

- قرار است مشکلات را حل کنند اما در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند.

- همین که پایبند یکی از آنها شدید متوجه میشوید که اگر صبر کرده بودید مورد بهتری از آن نصیبتان می شد.
 
و همه دانشجویان پسر به دلایل زیر جنس رایانه را زن اعلام کردند:
 
- به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد.

- کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد.

- کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره می کنند تا بعد ها تلافی کنند.

- همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پول خود را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید .




           
پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, :: 10:59
moniy

                                                    

 

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.

معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد،

 زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.

دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟

معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.

معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟

دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید





           
پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, :: 10:51
moniy
قبل از ازدواج
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: می‌خوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی می‌پرسی؟
دختر: منو می‌بوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو می‌زنی؟
پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمی‌ام؟!
دختر: می‌تونم بهت اعتماد کنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!

بعد از ازدواج
کاری نداره! از پایین به بالا بخون


           
پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, :: 10:48
moniy
یه روز صبح یه مریض به دکتر جراح مراجعه میکنه و از کمر درد شدید شکایت میکنه .
دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه : خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟
مریض پاسخ میده: «من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم
و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم،
فهمیدم که یکی با همسرم بوده!! دربالکن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالکن،
ولی کسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه کردم،
یه مرد را دیدم که میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید.
من یخچال را که روی بالکن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون!!
دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچاله.
مریض بعدی دکتر بهش میگه :، به نظر میرسید که تصادف بدی با یک ماشین داشته.
مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره!
بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟» مریض پاسخ میده:
«باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود.
ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم.
من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم،شما باور نمیکنید؛
ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!
وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه که حالش از دو مریض قبلی وخیمتره.
دکتره در حالی که شوکه شده بوده دوباره میپرسه «از کدوم جهنمی فرار کردی؟!»
خب، راستش توی یه یخچال بودم که یهو یه نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب کرد پایین
 
 


           
پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, :: 10:47
moniy

لحظه خدافظی به سینه ام فشردمت
اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت
دل من راضی نبود به این جدایی نازنین
عزیزم من و ببخش اگه یه وقت آزردمت
گفتی به من غصه نخور می رم و برمی گردم
همسفر پرستوها می شم و بر می گردم
گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی
گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم

عزیزم رفته سفر کی برمی گردی
چشمونم مونده به در کی برمی گردی
رفتی و رفت از چشام نور دو دیده
ای زحالم بی خبر کی برمی گردی

 



ادامه مطلب ...


           
چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 11:25
moniy

                     

رفاقتو تو حقه من امشب تموم کردی رفیق
گرفتی از من دستای عشقمونامرد نارفیق
دارم میبینم اون روزو، نه اون تورو بخواد نه تو
نه راهه برگشت واسه من، نه راهه جبران واسه تو

چه حالی داشتم، حاله اون روزامو داری تو الان
تو دسته من بود، دستای اون که تو دستته الان
یه روز به حرفم میرسی، امروزو یادت بمونه
رفتنی میره میدونم، محاله یارت بمونه

نارفیق بودی برام

نارفیق بودی برام آهای رفیقه بامرام
زخمه کاریتم نذاشته باله پروازی برام
دلتم خنک بشه، پره دستم جای تیغ
ضربه ی آخرتم، به هدف خورده دقیق



           
چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 1:30
moniy

                  hoseyn panahi vasiyat name وصیت نامه حسین پناهی

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم !



           
چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 1:8
moniy

من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد
باقیشو بگم میبینی
گریه هات کلی حروم شد
من که آسمون نبودم اما
عشق تو یه ماهه
سرزنش نکن دلم رو به خدا اون بی گناهه
باز که ابری شد نگاهت بغضتم واسم عزیزه
اما
اشکات رو نگه دار نذار این جوری بریزه
حال من خیلی عجیبه
دوست دارم پیشم بشینی
من نگاهت بکنم تا
تو چشام عشقو ببینی
بدجوری دیوونتم من فکر نکن این اعتراضه
همیشه نبودن تو کرده
این دل رو کلافه
می دونم فرقی نداره واست
عاشق بودن من
می دونم واست یکی شد
بودن و نبودن من
اولش گفتم یه
حسه یا یه احترام ساده
اما بعد دیدم یه
عشقه تازه اندازه اش زیاده
بیا و
مثل گذشته جز به من به همه شک کن
من بدون تو می میرم بیا و به من کمک کن



           
چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 1:1
moniy

درباره وبلاگ


به قول آجیم : with best wishes for you
نويسندگان
شوستان وبلاگ

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک لفطا ما رو با عنوان darkside و آدرس darkside.LXB.ir لینک کنید بعدش مشخصات لینک خودتونو رو این پ
ایین بنویسید. اگه لینک ما تو سایت شما باشه  لینکتون به طور خودکار تو سایت ما قرار میگیره!!!!!







ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 82
بازدید کل : 15046
تعداد مطالب : 104
تعداد نظرات : 176
تعداد آنلاین : 1